کد مطلب:93759 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:337

طالوت کیست











طالوت مردی بلند قامت و تنومند و خوش اندام بود، اعصابی محكم و نیرومند داشت، و از نظر قوای روحی نیز بسیار زیرك و دانشمند و با تدبیر بود، و بعضی علت انتخاب نام «طالوت» را برای وی همان طول قامت او می دانند، ولی با این همه شهرتی نداشت، و با پدرش در یكی از دهكده ها در ساحل رودخانه ای می زیست و چهارپایان پدر را به چرا می برد و كشاورزی می كرد.

روزی بعضی از چهارپایان او در بیابان گم شدند، طالوت به اتفاق یكی از دوستان خود به جستجوی آنها در اطراف رودخانه به گردش آمد، این وضع تا چند روز ادامه یافت، تا اینكه به نزدیك شهر «صوف» رسیدند.

دوست وی گفت ما اكنون به سرزمین «صوف» شهر «اشموئیل» پیامبر رسیده ایم بیا نزد وی رویم شاید در پرتو وحی و فروغ رای او به گم شده خویش راه یابیم، هنگامی كه وارد شهر شدند، با «اشموئیل» برخورد كردند همین كه چشمان اشموئیل و طالوت به یكدیگر افتاد، میان دلهای آنان آشنائی برقرار شد، اشموئیل از همان لحظه «طالوت» را شناخت و دانست كه این جوان همان است، كه از طرف خداوند برای فرماندهی جمعیت تعیین شده، هنگامی كه طالوت سرگذشت خود را برای اشموئیل شرح داد او گفت: اما چهارپایان هم اكنون در راه دهكده رو به باغستان پدرت روانه هستند، و از ناحیه آنها نگران مباش، ولی من تو را برای كاری بسیار بزرگتر از آن دعوت می كنم، خداوند تو را مامور نجات بنی اسرائیل ساخته است، طالوت نخست از این پیشنهاد تعجب كرد، و سپس با خوشوقتی آنرا پذیرفت، اشموئیل به قوم خود گفت: خداوند طالوت را به فرماندهی شما برگزیده، و لازم است همگی از وی پیروی نمائید، بنابراین خود را برای جهاد در برابر دشمن آماده سازید، بنی اسرائیل كه برای فرمانده و رئیس لشگر امتیازی از نظر نسب

[صفحه 389]

و ثروت لازم می دانستند، و هیچكدام را در طالوت نمی دیدند، در برابر این انتصاب او، سخت به حیرت افتادند، زیرا به عقیده آنها وی نه از خاندان «لاوی» بود كه سابقه نبوت داشتند، و نه از خاندان «یوسف» و «یهودا» كه دارای سابقه حكومت بودند، بلكه از خاندان «بنیامین» گمنام بود، و از نظر مالی نیز تهی دست بود. لذا به عنوان اعتراض گفتند او چگونه می تواند بر ما حكومت كند و ما از او سزاوارتریم؟! «اشموئیل» كه آنان را سخت در اشتباه می دید، گفت: خداوند او را بر شما قرار داده، و شایستگی فرمانده و رهبر به نیروی جسمی و قدرت روحی است، كه هر دو به اندازه كافی در طالوت هست، و از این نظر بر شما برتری دارد، ولی آنها نشانه ای كه دلیل بر این انتخاب از ناحیه خدا باشد، مطالبه كردند! اشموئیل گفت: نشانه آن این است كه، تابوت (صندوق عهد) كه از یادگارهای مهم انبیاء بنی اسرائیل است و مایه دلگرمی و اطمینان شما در جنگها بوده، در حالی كه جمعی از فرشتگان آن را حمل می نمایند به سوی شما باز می گردد، و چیزی نگذشت كه صندوق عهد بر آنها ظاهر شد،[1] آنها با دیدن این نشانه فرماندهی طالوت را پذیرفتند.

[صفحه 390]

طالوت فرماندهی سپاه را بعهده گرفت، و در مدتی كوتاه لیاقت و شایستگی خود را در اداره امور مملكت و فرماندهی سپاه باثبات رسانید، سپس آنها را برای مبارزه با دشمنی كه همه چیز آنها را به خطر انداخته بود، دعوت كرد، و به آنها تاكید نمود تنها كسانی با من حركت كنند كه تمام فكرشان در جهاد باشد، و آنها كه بنائی نیمه كاره یا معامله ای نیمه تمام و امثال آن دارند (مثلا مسافری در سفر دارند یا تازه عقد كرده اند، و به طور كلی آنهائی كه فكرشان مشغول است و فكری متمركز برای جهاد ندارند) در این پیكار شركت نكنند، به زودی جمعیتی به ظاهر زیاد و نیرومند جمع شدند و به جانب دشمن حركت كردند. بر اثر راهپیمائی در برابر آفتاب همگی تشنه شدند، طالوت برای اینكه به فرمان خدا آنها را آزمایش و تصفیه كند گفت: به زودی در مسیر خود به رودخانه ای می رسید، خداوند به وسیله آن شما را آزمایش می كند كسانی كه از آن بنوشند و سیراب شوند، از من نیستند، و آنها كه جز مقدار كمی ننوشند، از من هستند! همین كه چشم آنها به نهر افتاد، خوشحال شدند و به زودی خود را به آن رسانیدند، و سیراب گشتند، تنها عده معدودی بر سر پیمان باقی ماندند. طالوت متوجه شد كه لشكر او از اكثریتی بی اراده و سست عهد و اقلیتی از افراد با ایمان تشكیل شده است، از این رو اكثریت بی انضباط و نافرمان را رها كرد و با همان عده كم و با ایمان از شهر گذشت و به سوی میدان جهاد پیش رفت، سپاه كوچك طالوت از كمی نفرات متوحش شده، به طالوت گفتند، ما توانائی در برابر این سپاه قدرتمند را نداریم، اما آنها كه ایمان راسخ به رستاخیز داشتند و دلهایشان از محبت خدا لبریز بود، از زیادی و نیرومندی سپاه دشمن و كمی عده خود نهراسیدند، با كمال شجاعت به طالوت گفتند: تو آنچه را صلاح می دانی فرمان ده، ما نیز همه جا با تو همراه خواهیم بود، و بخواست خدا با همین عدد كم با آنها

[صفحه 391]

جهاد خواهیم كرد، چه بسا جمعیت های كم كه به اراده پروردگار بر جمعیتهای زیاد پیروز شدند و خداوند با استقامت كنندگان است.

«طالوت» با آن عده كم اما مومن و مجاهد آماده كارزار شد، آنها از درگاه خدا درخواست شكیبائی و پیروزی نمودند، همین كه آتش جنگ شعله ور شد «جالوت» از لشكر خویش بیرون آمد و در بین دو لشكر مبارز طلبید، صدای رعب آور وی دلها را می لرزاند، و كسی را جرات میدان رفتن او نبود، در این میان نوجوانی بنام «داود»[2] كه شاید بر اثر كمی سن برای جنگ هم به میدان نیامده بود، بلكه برای كمك به برادران بزرگتر خود كه در صف جنگجویان بودند، از طرف پدرش ماموریت داشت، ولی با این حال بسیار چابك و ورزیده بود، با فلاخنی كه در دست داشت یكی دو سنگ آنچنان ماهرانه پرتاب كرد، كه درست بر پیشانی و سر «جالوت» كوبیده شدند، و او در میان وحشت و تعجب سپاهیانش به زمین سقوط كرد، و كشته شد، با كشته شدن جالوت ترس و هراس عجیبی به سپاهیانش دست داد، و سرانجام در برابر صفوف لشكر «طالوت» فرار كردند و بنی اسرائیل پیروز شدند».[3].

شاهد اصلی ما از این حادثه تاریخی كه در ضمن 6 آیه در قرآن بیان شده، در یك آیه است: «و لما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت

[صفحه 392]

اقدامنا و انصرنا علی القوم الكافرین» (و هنگامی كه در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند، گفتند: پروردگارا پیمانه شكیبائی و استقامت را بر ما بریز و قدمهای ما را ثابت بدار و ما را بر جمعیت كافران پیروز بگردان).[4].

در این آیه تعبیر به «افرغ» شده است: «افراغ» در اصل به معنی ریختن ماده از ظرف است به طوری كه ظرف از آن مایع خالی شود، در اینجا همراهان «طالوت» به هنگام دعا می گویند: خداوندا: پیمانه صبر و استقامت را بروی ما بریز، از این جمله استفاده می شود كه آخرین درجه صبر و بردباری را از خدا طلب می كنند، یعنی اگر فرض كنید صبر به صورت آبی در ظرفی باشد از خداوند می خواهند كه تمام آنرا بر آنها بریزد.

سپس می گویند: (ثبت اقدامنا) یعنی قدمهای ما را استوار و ثابت و محكم گردان، تا هرگز فرار نكنیم، در واقع دعای اول اشاره به جنبه باطنی و درونی و این دعا اشاره به جنبه ظاهری و برونی دارد، و مسلما ثبات قدم از نتائج روح استقامت و صبر است.

و در پایان می گویند (و انصرنا علی القوم الكافرین) این جمله در حقیقت نتیجه صبر و بردباری است كه در دو جمله از خدا طلبیدند.

به دنبال اینكه مولی فرمودند: پرهیزكاران صبر می كنند ایام كمی را در دنیا و به دنبال آن را حتی طویلی به انتظار آنهاست می فرمایند: «تجاره مربحه یسرها لهم ربهم» (( این صبر در ایام قلیل و عوض آن راحتی طویل) معامله سودمندی است، كه پروردگار آنها برای آنها میسر كرده است).

[صفحه 393]


صفحه 389، 390، 391، 392، 393.








    1. چگونه فرشتگان صندوق عهد را آوردند؟ در پاسخ این سوال نیز مفسران سخنان بسیار گفته اند و از همه روشنتر اینكه: در تاریخ آمده است هنگامی كه (صندوق عهد) به دست بت پرستان فلسطین افتاد و آنرا به بت خانه خود بردند، به دنبال آن گرفتار ناراحتیهای فراوان شدند، بعضی گفتند اینها همه از آثار (صندوق عهد) است، لذا تصمیم گرفتند آنرا از شهر و دیار خود بیرون بفرستند، و چون كسی حاضر به بیرون بردن آن نبود، ناچار آنرا به دو گاو بستند و آنها را در بیابان سر دادند، اتفاقا این جریان درست مقارن با نصب «طالوت» به فرماندهی بنی اسرائیل بود، فرشتگان خدا ماموریت یافتند كه این دو حیوان را به سوی شهر «اشموئیل» برانند، هنگامی كه بنی اسرائیل (صندوق عهد) را در میان خود دیدند، آنرا به عنوان آیت و نشانه ای از طرف خداوند بر ماموریت «طالوت» تلقی كردند، بنابراین اگر چه در ظاهر آن دو گاو آنرا به طرف شهر آوردند، لكن در واقع به وسیله فرشتگان الهی این كار انجام شد، و به همین جهت حمل صندوق به فرشتگان نسبت داده شده است. اصولا فرشته و ملك در قرآن و اخبار معانی وسیعی دارد كه علاوه بر موجودات روحانی عاقل، یك سلسله از نیروهای مرموز این جهان را نیز در برمی گیرد (تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 175) (در روایتی آمده كه هر قطره باران را فرشته ای حمل كرده و به جانب زمین می آورد بعضی گفته اند شاید مراد از فرشته و ملك همان نیروی جاذبه باشد ولی این در حد احتمالی مورد پذیرش است).
    2. گرچه در آیه فوق تصریح نشده كه این «داود» همان «داود» پیامبر پدر سلیمان (ع) است ولی جمله «و آتاه الله الملك و الحكمه و علمه مما یشاء» (خداوند حكومت و دانش به او داد و از آنچه می خواست به او آموخت) نشان می دهد كه او به مقام نبوت رسید، زیرا این تعبیر معمولا درباره انبیاء گفته می شود، در آیه 20 سوره «ص» درباره «داود» پیامبر می خوانیم «و شددنا ملكه و آتیناه الحكمه» (پایه حكومت او را محكم ساختیم و به او دانش دادیم) و از احادیثی كه در ذیل این آیه نقل شده به روشنی استفاده می شود كه او همان داود پیامبر معروف بوده است. (تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 179).
    3. اقتباس از تفسیر مجمع البیان و الدر المنثور و قصص قرآن (بالتلخیص) به نقل از تفسیر نمونه ذیل آیات مورد بحث.
    4. البقره آیه 251.